روایت شهادت امام حسین(ع) و شهیدان کربلا براساس منابع کهن
تاریخ انتشار: ۱۲ مرداد ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۵۶۵۹۰۵۸
خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و اندیشه: کتاب «شهادتنامه حسین (ع) و شهیدان کربلا بر اساس کهنترین منابع» نوشته محمد هادی زاهدی یکی از کتابهای عاشورایی بازار نشر است که توسط انتشارات بهنشر (آستان قدس رضوی) منتشر شده با نسخههای چاپ دوم در کتابفروشیها حضور دارد. چاپ دوم اینکتاب با ۲۳۰ صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت ۳۸ هزار تومان عرضه شده است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
اینکتاب ماجرای حسین (ع) در هزار و اندی سال است که از آن میگذرد و هر روز رونقی تازه مییابد و شوری دوباره میآفریند به شکلی که انگار هر سال این واقعه در سرزمین کربلا با حرارتی بیشتر و سوزی افزونتر تکرار میشود. عظمت حادثه و عمق سوزی که در دلها ایجاد میکند گاهی موجب میشود که در بازنمایی این حادثه بزرگ اشکالات و نارواییهایی نیز راه مییابد و با پدید آمدن برخی بدعتها بیم آن میرود که برخی از نمادها و نمودهای این حماسه عظیم دچار تحریف شوند و هدفی که حسین (ع) برای آن جان خود را فدا کرد در هجوم این تحریفات کم رنگ و کم اثر شود.
حسین (ع) یک فرد نیست یک فرهنگ است در قاموس حسین (ع) نابترین واژگان خدایی تجلی یافته و تمامی واژگان زیبا مفاهیم دل انگیز و معانی انسانی در آن تبلور و معنا پیدا کرده است. حسین (ع) تجلی بخش تمام خوبیهای انسانی بر روی زمین است؛ عشق و محبت، ایمان و صلابت، انسان دوستی و مدارا، دین باوری و مردم داری، بزرگوراری و گذشت، ایثار و جوانمردی و… در فرهنگ حسین (ع) به زیبایی و روشنی متبلور شدهاند حسین آیینهای خدایی است که در یک ظهر تب آلود نور حق را در گستره زمین بازتاباند و شعاع نور خدا را تا ابد در زندگی انسان جریان بخشید.
حسین (ع) مظهر عشق است؛ عشق به خدا و عشق به مردم جلوههایی از عشق به خدا را در دعای عرفه او میتوان دید که سلولهای بدن خود را بر میشمارد تا عاشق بودن یکایک آنان را به مردم بنمایاند و پژواک رازگویی و نیازخواهی عاشقانه انسان را در پهنه زمین بگستراند از دیگر سو او برای نجات دین و مردم حاضر است از تمام هستی خود بگذرد همه را به قربانگاه ببرد تا مردم را نجات دهد او در بحبوحه خون و شمشیر و شهادت نگران مردمی است که در بحبوحه هیاهو ها و هوسها میخواهند با کشتن مردانی فرشته خوی دروازههای تیره ورزی را به روی خود بگشایند و راه امتهایی را بپیمایند که با ستم بر خوبان دروازههای بلا و مصیبت را به روی خود گشودند! و بدین سان مهمترین دغدغه حسین همان مردمانی بودند که آمده بودند تا او را بکشند! و گرنه در نگاه او مرگ آنقدر خواستنی و زیبا بود که گردنبند زرین برای دختران جوان!
در مورد روایات تاریخی بدیهی است نویسندگان و گویندگان وقتی از متن واقعه سخن میگویند باید به متن واقعی حادثه وفادر باشند و آنچه واقعاً ضعیف اتفاق افتاده است بگویند و بنویسند و از سلیقه و استحسان و استناد به روایات ضعیف بپرهیزند؛ به ویژه آنجا که نقل قولی از امام باشد یا سیره و عمل آن حضرت را بیان کند که از مصادیق دروغ بستن بر اهل بیت و گناهی بزرگ است.
در مورد شعر شاعران از آنجایی که میدان شعر میدان خیال و تخیل است و روایت متن حادثه مد نظر نیست، ضرورتی ندارد که متن شعر متن حادثه باشد و دقیقاً همان چیزی را روایت کند که در کربلا اتفاق افتاده است و اغلب نیز چنین نیست و شعر یا نوحه در صدد بازگویی تاریخ نیست بلکه برداشت شاعر از واقعه را به تصویر میکشد مگر آنکه شاعر در پی روایتگری تاریخ باشد و بخواهد متن واقعه را در زبان نظم بیان کند یا مخاطب از شعر او چنین برداشتی داشته باشد که در آن صورت قطعاً باید به متن واقعه پایبند باشد.
در مورد سالار شهیدان تا کنون کتابهای بسیاری نگاشته شده و بزرگان و دغدغه مندان بسیاری برای ابا عبدالله قلم زده و کتابهای ارجمند و قابل تحسینی از خود به یادگار گذاشتهاند. در میان امامان اهل بیت (ع) پس از حضرت علی (ع) شاید بیشترین کتابها برای حسین بن علی (ع) نوشته شده باشد و نه تنها شیعیان بلکه سایر مسلمانان نیز از همان سدههای نخستین باشد و نه تنها شیعیان بلکه سایر مسلمانان نیز از همان سدههای نخستین برای حسین (ع) دست به قلم برده و برای او مقتل خصایص نوشتهاند، حسین (ع) چنان در دلها نفوذ کرده است که حتی غیر مسلمان نیر در وصف رادمردیها و خوبیهای او قلم را به رشته تحریر درآوردهاند.
محمد هادی زاهدی نویسنده اینکتاب، متولد دوم فروردین ماه سال ۱۳۴۶ است. وی دارای مدرک کارشناسی ارشد در رشته تاریخ است و سردبیری روزنامه خراسان، سردبیری روزنامه قدس، ریاست سازمان کتابخانه ها، موزهها و مرکز اسناد آستان قدس رضوی، برخی از مهمترین فعالیتهای اجرایی اوست. یک قمقمه دریا، رساله حقوق: ۵۰ تکلیف و وظیفه مؤمن نسبت به دیگران از امام سجاد (ع)، ادعیه و اعمال ماه شعبان، ادعیه و اعمال ماه رجب، صحیفه سجادیه، ادعیه و اعمال ماه ذی الحجه با ترجمه فارسی و دعای صباح حضرت امیرالمومنین علی (ع) بخط ام سلمه دختر فتحعلی شاه قاجار و… برخی از آثاری هستند که از زاهدی منتشر شدهاند.
***
در بخشی از «شهادتنامه حسین (ع) و شهیدان کربلا بر اساس کهنترین منابع» میخوانیم:
«ابن اعثم میگوید: «پس از آنکه نامه ابن زیاد رسید ابن سعد عرصه را بر حسین تنگ کرد عمروبن حجاج زبیدی را با لشکری انبوه مأمور حفاظت از شریعه فرات ساخت و حسین و یارانش تشنه ماندند. وقتی تشنگی به نهایت خود رسیدو بیم آن بود که برخی در اثر تشنگی از بین بروند حسین به عباس فرمود که به همراه سی سوار و بیست پیاده به سمت فرات بروند و آب بیاورند آنان در دل شب رفتند و پس از درگیری شدیدی که بین آنان و نیروهای عمروبن حجاج روی داد توانستند مشکهای خود را پر آب کنند و بازگردند. پرسش سوم: روایت شده است که حسین در آن شب با آبی که ابوالفضل و یارانش آورده بودند غسل کردند بنابراین آب به مقدار کافی در اختیار امام و یاران او بوده و تشنگی و عطشی در کار نبوده یا در مورد آن غلو بسیاری صورت گرفته است، زیرا اگر آب نبود آنان چگونه غسل کردند؟
اجازه دهید برای پاسخ به این پرسش ابتدا متن واقعه را از زبان طبری بازخوانی کنیم.
طبری میگوید: «وقتی تشنگی شدید به حسین و یارانش روی آورد برادرش عباس را صدا زد و به او گفت که بیست مشک بردارید و با سی سواره و بیست پیاده به شریعه بروید و آب بیاورید آنها شبانه به نزدیکی آب رفتند و نافع بن هلال جملی پرچم را در دست داشت عمروبن حجاج زبیدی- فرمانده محافظان فرات- فریاد زد که کیستید؟ عباس نزدیک تر رفت عمرو بن حجاج پرسید: برای چه به اینجا آمدهاید؟ عباس گفت: آمدهایم از این آب بنوشیم آبی که شما آن را از پسر پیامبر دریغ کردهاید!
عمرو گفت: بنوشید گوارایتان باد.
عباس گفت: به خدا قسم قطرهای آب نمی شونم تا وقتی حسین و یارانش تشنهاند! آنان راه را بر عباس بستند و گفتند: هرگز اجازه نمیدهیم آب بردارید ما اینجا هستیم که نگذاریم شما آب بردارید! یاران عباس نزدیکتر شدند عباس به پیادگان گفت: مشکهای خودتان را پر کنید! پیادگان هجوم آوردند و مشکها را پر کردند. عمروبن حجاج حمله کرد تا نگذارد آب ببرند عباس و هلال به آنان حمله بردند و آنان را دور کردند… و آب را به خیمهها رساندند بنابراین:
۱- تعداد کسانی که رفته بودند تا برای خیمهها آب بیاروند پنجاه نفر بودند که سی نفر از آنان برای مقابله با محافظان فرات رفته بودند تا پیادگان بتوانند با استفاده از پشتیبانی آنان آب بردارند.
۲- تعداد مشکها بیست عدد بود
اگر فرض کنیم که هر مشک می توانسته پانزده تا بیست لیتر آب را درون خود جای دهد مقدار آبی که به خیمهها رسیده چیزی در حدود سیصد تا چهارصد لیتر آب بوده است و اگر این مقدار آب را بر تعداد افراد حاضر در خیمههای اباعبدالله اعم از یاران و خانواده ایشان_ تقسیم کنیم و جمع آنان را حدود صد نفر بدانیم به هر نفر سه تا چهار لیتر آب میرسد که باید با آن عطش خود را فرو بنشاند و برای فردا نیز آبی ذخیره کند.»
کد خبر 5554241 فاطمه میرزا جعفریمنبع: مهر
کلیدواژه: آستان قدس رضوی صحیفه سجادیه امام حسین ع عاشورا قیام عاشورا محرم 1401 روایت محرم حسینیه مهر انتشارات به نشر محرم 1401 حسینیه مهر روایت محرم عاشورا معرفی کتاب موسسه خانه کتاب و ادبیات ایران کربلا کتاب و کتابخوانی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان انقلاب اسلامی ایران نقد کتاب دفاع مقدس بازی های رایانه ای حسین متن واقعه کتاب ها خیمه ها مشک ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۵۶۵۹۰۵۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
روایت مرحوم آیتالله نجفی تهرانی از زندگی اش
پایگاه خبری جماران: مرحوم آیت الله ضیاءالدین نجفی تهرانی موسس و مدیر حوزه علمیه نبی اکرم (ص)، از دوستان مرحوم حجتالاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینی، محقق و مؤلف بیش از ۵۰ اثر ارزشمند فقهی، اصولی، امام شناسی، عقائد، تربیتی و اخلاقی و استاد با سابقه حوزه و دانشگاه بودند که هفته گذشته دارفانی را وداع گفت.
پایگاه خبری جماران ضمن تسلیت به حوزههای علمیه، بیت شریف و شاگردان و ارادتمندان ایشان، گفتوگویی منتشر نشده از آن مرحوم را منتشر می کند:
لطفا در ابتدا بفرمایید که چرا حضرتعالی طلبگی و روحانیت را انتخاب کردید؟
من دارای سابقه روحانیت خانوادگی هستم. با پدرم به بعضی از مجالس میرفتم. لذا علاقه شدیدی به طلبگی و روحانیت پیدا کردم. گذشته از اینکه من درس کلاسیک را دیدم و خانواده ما یعنی داییها، عمهها و خالههای من فرزندان متجدد داشتند و علاقهمند بودند که من هم به دانشگاه بروم و حتی مخالفت میکردند از اینکه من روحانی شوم، اما من علیرغم مخالفت بستگان، با تشویق پدر و مادرم اظهار علاقه کردم تا در کسوت مقدس روحانیت دربیایم. خداوند والدین من را رحمت کند؛ مادرم بسیار به گردن ما حق دارد و خیلی برای ما زحمت کشید، مخصوصاً در زمینه تحصیلات.
تاریخ تولد حضرتعالی چه زمان است؟
تاریخ تولد من ۲۵ فروردین سال ۱۳۲۵ است. زمانی که آسید ابوالحسن فوت کرده بود و آیتالله بروجردی به قم تشریف آورده بودند.
درباره تحصیلاتتان بگویید.
من ۴ ساله بودم که پدرم به من قرآن یاد داد. ایشان در کنار قرآن، رساله عملیه «انیس المقلدین» مرحوم آیتالله العظمی بروجردی را به من آموزش داد. اولین رسالهای که در قم از آیتالله بروجردی چاپ شد، رساله انیس المقلدین بود. انیس المقلدین یک رساله کوچک با خطوط سنگی بود و چاپی نبود. پدرم بعد از این کتاب، گلستان سعدی را به من داد و من بسیاری از اشعار سعدی و خطبه کتاب گلستان را حفظ هستم. خطبه گلستان این است: هر نفسی که بر میآید ممد حیات است و چون فرو میرود مفرح ذات است پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب. «اعملو آل داوود شکراً و قلیل من عبادی الشکور»
بنده همان به که ز تقصیر خویش/ عذر به درگاه خدای آورد
ورنه سزاوار خداوندیش/ کس نتواند که به جای آورد
کتاب سعدی را از چهار تا هفت سالگی خواندم.
من در دوران کودکی به مکتبخانه هم رفتهام. مکتبخانه زندان داشت و هر کس که شلوغ میکرد را آنجا حبس میکردند. استاد یک تَرْکهی بزرگی داشت، شاگردان را با آن میترساند و ما باید سکوت میکردیم. وقتی پنجشنبه و جمعه میشد به سر زبان ما یک مُهر میزد، ما کوچک بودیم و متوجه نبودیم، میگفت: این مهر تا شنبه هست، اگر در خانه بازیگوشی کنید و پدر و مادرتان را اذیت کنید، این مهر پاک میشود و من شما را در زندان مکتبخانه حبس میکنم. یک بار من مقداری بازیگوشی کرده بودیم و مادر من به استاد شکایت کرده بود. صبح که به مکتبخانه رفتم، استاد تَرْکه را به سر من زد و گفت بدو برو زندان! آنجا فرش یا چیز دیگری نبود فقط خاک و محل رفت و آمد و موش بود. من هم بچه ۷ ساله بودم و نزدیک بود قلبم از ترس بایستد. زندانِ مکتبخانه تاریک بود و هیچ چراغی نداشت. من را داخل زندان فرستادند. خیلی خاطرهانگیز است؛ من در گوشهای کز کردم، نشستم و میدیدم که موشها میرفتند و میآمدند. من یک ساعتی آنجا بودم. بعد از یک ساعت من را بیرون آوردند و گفتند: دیگر در خانه شیطنت نکن!
منظور اینکه ما مکتبخانه را هم دیدیم، بعد هم به مدرسه رفتیم. ریاضی من خیلی خوب بود و به دقت مسائل ریاضی را حل میکردم. سابق مسئله میدادند و میگفتند مسالهها را حل کنید. از ۷ سالگی تا ۱۴ سالگی در کنار دروس مدرسه، جامع المقدمات را به مرور زمان میخواندم. «اول العلم معرفة الجبار و آخر العلم تفویض الامر الیه». آن زمان که جامع المقدمات میخواندم استاد میگفت که درس را باید حفظ کنید و تحویل دهید، ما هم حفظ میکردیم. من در سن ۱۴ سالگی رسماً وارد حوزه شدم و دروس حاشیه، سیوطی، مغنی و مطول را خواندم. من آن زمان بسیاری از اشعار مطول را حفظ میکردم.
منزل ما نزدیک مدرسه حاج ابوالفتح تهران بود و آقای لنگرودی مدرسه را اداره میکردند. یک سال در مدرسه حاج ابوالفتح درس خواندم اما دیدم که مقداری شلوغ است لذا به مدرسه مروی رفتم. زمانی که در مدرسه حاج ابوالفتح تهران بودم آقای فلسفی هم آنجا میآمد و تدریس میکرد. آقای فلسفی از نجف آمده بود، در مسجد لرزاده نماز میخواند و اینجا هم تدریس میکرد به همین دلیل بسیاری از آقایان میآمدند و درس کفایه را از محضر ایشان استفاده میکردند.
خلاصه، ما به مدرسه مروی رفتیم. میرزا احمد آشتیانی بزرگ مسئول مدرسه مروی بود و مجری ایشان پسرشان آمیرزا باقر آشتیانی بود؛ هر دو بزرگ بودند. آن زمان در مدرسه مروی بسیاری از بزرگان تدریس میکردند، آقا رضی شیرازی که منظومه حاجی را تدریس میکرد و آقای مطهری اسفار را تدریس میکرد. لذا بخشی از آشنایی من با آقای مطهری از مدرسه مروی است و بخش دیگر به حسینیه ارشاد مربوط میشود که پایگاه ایشان بود.
مرحوم آیتالله بروجردی، آیتالله شیخ عبدالرزاق قاینی را مثل مرحوم آقای بروجردی به تهران فرستاده بود. ایشان آقای احمد خوانساری را به بازار تهران فرستاد و آقای قاینی را به مسجد مهدیه فرستاده بود که امکاناتی مثل درمانگاه و دارالایتام مهدیه داشت. من لمعتین را نزد آیتالله شیخ عبدالرزاق قاینی خواندم و استاد دیگر من آقای آسید هاشم حسینی تهرانی بود که همدوره و از یاران وی بود. مسائل مدرسه فیضیه که پیش آمد و نواب را شهید کردند، آسید هاشم حسینی تهرانی خودش را جدا کرد و مشغول به تدریس بود. من بخشی از لمعتین را از محضر ایشان استفاده کردم.
چه زمان برای تحصیل به قم تشریف بردید و اساتید شما چه کسانی بودند؟
من دهه ۴۰ برای تحصیل رسائل و مکاسب به قم رفتم. البته سال ۳۶ یا ۳۵ بود که به قم رفتم که آقای بروجردی زنده بودند. آقای(امام خمینی) خمینی هم جزء اساتید بزرگ قم بودند. من بسیار علاقه مند بودم در قم بمانم اما نوجوان بودم و مشکلاتی داشتم، لذا نتوانستم بمانم. من همۀ رسائل را نزد شیخ مصطفی اعتمادی خواندم. قوانین را نزد حاج آقا محسن دوزدوزانی خواندم که بعدها آیتالله العظمی شد.
کتاب بیع مکاسب را نزد آقای فاضل لنکرانی تلمذ کردم. ایشان آن زمان درس خارج نمیگفت بلکه سطح تدریس میکرد؛ مکاسب را در زیر گنبد مسجد اعظم میگفت و کفایه را در صحن بزرگ داخل حجرهها تدریس میکرد. خیلیها به درس آقای فاضل میآمدند و ما هم جزء مستشکلین درس ایشان بودیم؛ سید احمد خمینی، سید محمد خاتمی و بزرگان دیگر در درس آقای فاضل لنکرانی شرکت میکردند که بعدها از بزرگان و رجال شهرها و شهرستانها شدند. من جزء مستشکلین درس آقای فاضل لنکرانی بودم، ایشان خیلی به من علاقه داشت و من هم خیلی به ایشان علاقه داشتم. کفایه را نزد آقای سید محمدباقر طباطبایی بروجردی خواندم و مراجع فعلی مثل آقایان مکارم، سبحانی و نوری همدانی کفایه را پیش ایشان خواندهاند.
آقای سید محمدباقر طباطبایی به من گفت که من کفایه را ۲۷ دوره در مسجد امام تدریس کردم و سه دوره آخر را در منزل خودم تدریس کردم. من دوره بیست و هشتم را در منزل از محضر ایشان استفاده کردم. ایشان کفایه را دو دوره هم تدریس کرد و دیگر ادامه نداد. آقای سید محمدباقر طباطبایی به من دستخط داد و تجلیل کرد، و از ایشان اجازه روایی دارم.
در ادامه در درس خارج آقایان گلپایگانی، اراکی و آمیرزا هاشم آملی رفتم. من یک دوره هفت ساله در درس اصول آمیرزا هاشم آملی شرکت کردم و همزمان ۷ سال در درس خارج فقه آقای گلپایگانی حضور داشتم. همچنین ۶ سال دوره طهارت را در درس یکی از مراجع بزرگ آن زمان شرکت کردم. درس آقایان اراکی و مرعشی نجفی را به صورت مقطعی رفتم تا ببینم وضعیت تدریسی این بزرگان چگونه است. آقای نجفی بسیار عالی درس میگفت. آقای اراکی سکته کرده بود و به زحمت حرف میزد. من ۱۵ سالی که در قم حضور داشتم با همه آقایان مراجع، اساتید و بزرگان آشنا بودم.
در قم تدریس هم میکردید؟
بله، در مسجد اعظم درس عمومی داشتم. ساعت ۱۱ صبح تعداد زیادی از طلاب بعد از درس آقایان مراجع میآمدند و در درس من شرکت میکردند. همچنین عصرها در فیضیه مباحثه درس اصول داشتم، تا دورانی که به تهران آمدیم.
درباره علت اینکه از قم جدا شدید و به تهران آمدید بفرمایید.
ما در دوران انقلاب به تهران آمدیم و از قم جدا شدیم. جدا شدن از قم خیلی برای من مشکل بود. علت جدا شدن من این بود که جمعی از تهران آمده بودند و طومار بزرگی نوشته بودند که من را به تهران ببرند. آقای گلپایگانی من را خواست و سه جلسه با من صحبت کرد و فرمود که ما دوست دارم شما به تهران بروید. آقای گلپایگانی من را متقاعد کرد و نوشتهای به ما داد که «ایشان در حوزه علمیه قم زمان طولانی تحصیلات داشتند و به مراتب عالیه از کمال نائل شدند.» همچنین ایشان به من اجازهای دادند و نامهای به تهرانیها نوشتند. ما با اساتید خودمان خداحافظی کردیم. آقای صدر مرقومهای نوشتند و از ایشان خداحافظی کردیم. آقای شیخ علیپناه اشتهاردی استاد ما بود از ایشان هم خداحافظی کردیم. همچنین آقای نجفی مرعشی، خلاصه من از خداحافظی با آقایان خاطرات زیادی دارم.
در تهران چه فعالیتهایی داشتید؟
در تهران مسجد جامع نبی اکرم (ص) را تجدید بنا کردیم. این مسجد کوچک بود، حیاتی داشت اما امروزه مسجد معظمی در شرق تهران است. همان مهندسی که مسجد الغدیر تهران را در خیابان میرداماد ساخت، این مسجد را بنا کرد. زمین حوزه علمیه نبی اکرم(ص) را من خریدم و ساختمان آن را ساختم. در دورهی بیش از ۳۰ سال که حوزه علمیه فعال است، حدود ۵۰۰ نفر طلبه تربیت کردم که برخی از آنها جزء اساتید حوزه و دانشگاه در شهرهای مختلف هستند.
ما مسجد، حوزه علمیه و مردم را اداره کردیم. در دوران دفاع مقدس شاید ۱۰۰ کامیون و تریلی، اجناس مختلفی به جبههها فرستادم. در رابطه با وجوهات با امام تماس داشتیم و الان با مقام معظم رهبری و مراجع معظم قم تماس داریم. آقایان و مراجع قم به ما اظهار لطف دارند و مرتب در تماس هستیم.
من شاید هزار جوان دانشگاهی را در پایگاه مسجد تربیت کردم که امروزه در مصادر امور خدمت میکنند.
ما به انقلاب، حوزه علمیه و آقایان احترام میکنیم. ما در شرق تهران به صورت خاص و در کل تهران به صورت عام مورد توجه هستیم. مرکز امور مساجد برای ما همایشی برگزار کرد که بسیاری از بزرگان قم تشریف آوردند و بسیاری از آقایان مثل آیتالله علوی بروجردی، آقای محقق داماد، آقای جواد فاضل لنکرانی و آقا جواد گلپایگانی پیام فرستادند. از تهران آقایان یحیی عابدی و جلالی خمینی پیام فرستادند. پیامهای بزرگان و نوشتههای مراجع را در کتابی منتشر شد که اجازه آقای گلپایگانی در آن آمده است. آقای میرزا هاشم آملی به من اجازه اجتهاد داد که بعد از فوت ایشان، دو تن از مراجع قم آقایان فاضل لنکرانی و مکارم شیرازی آن را تایید کردند. همچنین آقای گلپایگانی و پدرم برای من اجازه اجتهاد مرقوم فرمودند. من اجازه اجتهاد و اجازه امور روایی متعددی دارم و الان در تهران مرکز امور اجازه روایی هستم. از شهرستانها از طریق اینترنت به من مراجعه میکنند و از من اجازه امور روایی میخواهند و من اجازه امور روایی به آنها میدهم.
وضعیت من در تهران، تعامل با مردم و انقلاب، هر کدام فصلی دارد.
درباره تألیفاتتان بگویید.
در اصول، فقه، اعتقادات، تاریخ، زندگی ائمه(ع) و نظرات خاصی که در فقه دارم، هر کدام رساله شده و حدود ۲۵ جلد کتاب و رساله دارم. آثار من در همایشی که برگزار شد به صورت رنگی منتشر شد و حاوی کتابها، خدمات و اجازات من است. همچنین ارتباطاتی که با آقایان و بزرگان داشتم مثل علامه طباطبایی که مقداری از محضرشان استفاده کردیم یا آقایان رفیعی قزوینی، میلانی، علامه سمنانی، علامه شوشتری، علامه بهبهانی و بزرگان دیگر در این آثار آمده است.
من هنوز کتابهایی را در دست تالیف دارم که برای چاپ آماده میکنم. الان دو جلد کتاب زیر چاپ داریم که عنوان یکی از آنها «عشق دیدار» درباره امام زمان(عج) است. این اثر تلخیص بعضی از کتابها است که آقای خطاط مقداری به ما کمک کردند.
قضیه هدیه کتابهای خود را به کتابخانه مسجد اعظم تشریح کنید.
من از کودکی به کتاب بسیار علاقهمند بودم و از اول عمر کتابهای فراوانی تهیه کردم. مرحوم والد ما ۵۰۰ جلد کتابهای رحلی و خطی آقایان نجف را دارا بود. پنج هزار و پانصد جلد تعداد کتابهای کتابخانه شخصی من بود که جمعاً حدود ۶۰۰۰ جلد کتاب شد و آنها را به کتابخانه مسجد اعظم هدیه دادم. من با کتابخانه مسجد اعظم آشنا بودم و به آنجا میرفتم و مطالعه میکردم. در کتابخانه مسجد اعظم دو فرش بود که قائم مقامالملک برای آقای بروجردی فرستاده بود. در زمان حیات آقای بروجردی در افتتاح کتابخانه، آن دو فرش گرانقیمت و ارزشمند را قائم مقام الملک از فرشهای شخصی خود برای آقا فرستاد که تا انتهای کتابخانه میرسید. ما با کتابخانه مسجد اعظم ارتباط داشتیم، لذا گفتیم که بهترین جا آنجاست؛ هم کتابخانه آیتالله بروجردی است و هم مسجد اعظم است و آقای علوی را دوست داریم. آقایان تهران مثل آقای خطاط، آقای روحانی و دیگران برای بستهبندی و ارسال کتابها بسیار کمک کردند. مسئولان و عوامل کتابخانه هم خیلی به ما کمک کردند. خود آقای علوی عنایت زیادی فرمودند. عوامل کتابخانه هم آقایان مثل آقایان دیگر خیلی کمک کردند.
از جمله کتابهایی که اهدا شد، ۶۰ کتاب خطی بود. بعضی از کتابها ریاضی قدیم بود. یک قرآن خطی وجود داشت که ۴۰۰ سال قدمت دارد. البته چند صفحه اول آن خراب شده که باید بازسازی شود. من به قم کتابهای زیادی فرستادم. حدود ۳۰۰ جلد کتاب از کتابهای پدر مرحوم آقای فلسفی در اختیار من بود که برای کتابخانه آقای نجفی مرعشی ارسال کردم. دکتر محمود، آقازاده آقای نجفی مرعشی برای من نامه نوشت و اظهار تشکر کرد. یک مقدار کتاب ضالّه متعلق به بهاییها را به کتابخانه آقای سیستانی اهدا کردم که آقای شهرستانی مسئول آن است. از جمله یک قرآن خطی خوشخط با ترجمه بود که حدود ۱۵۰ سال قدمت داشت را به آقای شهرستانی دادم. آقای شهرستانی صفحه اول آن را باز کرد و گفت این قرآن ۱۵۰ سال قدمت دارد و تاریخ آن فلان زمان است.
ما برنامه داشتیم که کتابخانه آقای بروجردی و کتابخانه آقای گلپایگانی تغذیه شوند و کتابهای ما یک جا مستقر نشود. بخش از کتابها هم برای کتابخانه خوانسار فرستاده شد. البته از کتابخانه آیتالله بروجردی و کتابخانه آیتالله گلپایگانی، کتابهایی که لازم نداشتند را برای خوانسار ارسال کردند. الان هم دست من خالی نیست و موسسه من کتابخانه بزرگی حدود ۲۰۰۰ جلد کتاب دارد.